سه شنبه 89 اردیبهشت 28 , ساعت 3:32 عصر

اشاره کن که بشکفم

حتی در این یخ‌ بستگی!

در این ترانه سوزی و

در این غزل ‌شکستگی!

طلوع کن!

طلوع کن!

بر این ستاره ‌مردگی

که از تو تازه می‌شود

این خلوت سرخوردگی

طلوع کن!

طلوع کن!

که بودنم تازه کنی

دست مرا بگیری و

با بوسه اندازه کنی!

طلوع کن!

طلوع کن!

آیینه پر می‌شود

از جوانی خاطره‌ها

تن تو و شرم من و

خاموشی پنجره‌ها

طلوع کن!

طلوع کن!

بر این ستاره ‌مردگی

که از تو تازه می‌شود

این خلوت سرخوردگی

طلوع کن!

طلوع کن!

اشاره کن که من به تو

به یک اشاره می‌رسم!

رنگین کمان من تویی

که به ستاره می‌رسم

من به تو شک نمی‌کنم!

طلوع کن!

طلوع کن!

از تو به پایان می‌رسم!

شروع کن!

شروع کن!

طلوع کن!

طلوع کن!

بر این ستاره ‌مردگی

که از تو تازه می‌شود

این خلوت سرخوردگی

طلوع کن!

طلوع کن!


سه شنبه 89 اردیبهشت 28 , ساعت 3:30 عصر

گاهی دلم برای خودم تنگ میشود

ازبس حضور ناب تو پر رنگ میشود

دنبال خویش هستم وپیدا نمی کنم

"من بودنم" با تو هماهنگ می شود

شاید ترا برای دلم آفریده اند

دل تنگِ غیر ، به نیرنگ می شود؟

مرغ دلم که نغمه شیوا بلد نبود

با لحن دلفریبت ,شباهنگ میشود

بامن بمان که بی تو نفس گیر می شوم

بی تو دلم برای خودم تنگ می شود

یک باغ نسترن زتو ترسیم می کنم

آری! ز تو ,وجود من ارژنگ می شود

شاه منی، از کشور جانم -مرو- مرو

تیمور وار پای دلم لنگ می شود

یک شهر بی تو درنظرم حبس گشته است

مغلوب عشق تو یله, درجنگ میشود

زان تابناک آتش پنهان بمن بتاب

شریان من پراز می ِ گلرنگ میشود

ازمن مگیر خودرا که گمنام می شوم

بی تو تمام حیثیتم ننگ میشود

بی تو دلم برای خودم تنگ می شود


سه شنبه 89 اردیبهشت 28 , ساعت 3:26 عصر

اگر در گلبرگ دست هایت

از برای من مهربانی می آوردی


بر انگشتان خواهشت


پیوسته


می باریدم


تا طراوت را در آن ها


جاودان سازم


5353


دوشنبه 89 اردیبهشت 27 , ساعت 12:12 صبح

پیشنهاد میکنم 

 

                      اگه به دکلمه و صدای آقای پرستویی علاقه مندین

 

                                                                                        حتما آلبوم زیر را دانلود کنین .خیلی خیلی زیباست.

 

                                                                   من که خیلی خوشم اومد.


دوشنبه 89 اردیبهشت 27 , ساعت 12:9 صبح

آب از آب تکان نخورد

نه دیدی و نه دیده شدی

رفت و گذشت، بی نگاھی که بوی مھربانی دھد

غافل از این که ھمین نزدیکی ھا از آب آبی تر است دلی که میمیرد برای لحن کودکان یار

لحنی شبیه مریمی ھای پر پر

امشبم مثل ھمیشه ست

آره. .. ...

باز ھم سر میزند تنھایی

آره. .. ...

از دوباره می آید دلتنگی

آره. .. ...

با ندیدنش چه می کنی؟

ھراسی ندارم

دیروز ھا کسی را دوست داشتیم

این روزھا دلتنگیم...

این روزھا تنھاییم

تنھا

 


دوشنبه 89 اردیبهشت 27 , ساعت 12:0 صبح

دانلود آلبوم بابایی-شعر خوانی پرویز پرستویی و خوانندگی بیژن مفید<\/h2>

دلم تنگه برا آسمونی که دیگه آبی نیست
دلم تنگه و دل فولادم تا شده ، خم شده ، شکسته است
دلم تنگه برا ابری که دلش پر گریه است
دلم تنگه برا آب ، بارون
تو رو خدا بذارین بارون بیاد
بذارین این چشما خیس از دعای مادر بشه

با شمام با معرفتا
محض رضای عشق دیگه آفتابو جیره بندی نکنید
فرصت عشقو از ما نگیرین
روشنیو از چشما نگیرین

دانلود تکه کوتاهی از آلبوم بابایی ?MB با فرمت mp3

دانلود متن کامل با فرمت pdf حجم ???KB

?? آهنگ این آلبوم را می توانید در دنباله دانلود کنید:

دانلود آهنگ ?

دانلود آهنگ ?

دانلود آهنگ ?

دانلود آهنگ ?

دانلود آهنگ ?

دانلود آهنگ ?

دانلود آهنگ ?

دانلود آهنگ ?

دانلود آهنگ ?

دانلود آهنگ ??

دانلود آهنگ ??

دانلود آهنگ ??

دانلود آهنگ ??

دانلود آهنگ ??

دانلود آهنگ ??

دانلود آهنگ ??

دانلود آهنگ ??

دانلود آهنگ ??

دانلود آهنگ ??

دانلود آهنگ ??

دانلود آهنگ ??


یکشنبه 89 اردیبهشت 26 , ساعت 11:54 عصر

از یاد نمی برم، ھرگز تو را و عشق زیبای تو را،

لحظه قشنگ دوست داشتن و به اوج رسیدن را،

خواستنی و تمام نشدنی

حالا اینجا کنار این ھمه خاطره بارانی،

تنھا به تو می گویم، دوستت دارم، که می خواھم بمانی، بمانم،

نه در لحظه ھا و ثانیه ھا ، نه، که در تمام نفسھا ،

بی دریغ تر از ھمیشه

حضور معطر تو ، بودن ، درست ھمان زمان که  نیستی

و لحظه  ھا با بوی خاطره ھا جان می گیرند

می مانند، می مانند

برای من، فقط یک نگاه تو

ھمینقدر که بدانم ھستی، کافی است،

حالا ھمینجا و ھرجا، که نباشی و باشم ، یک حس آشنا مرا با خود میبرد


یکشنبه 89 اردیبهشت 26 , ساعت 11:48 عصر

 

امروز دلم ،

سراغ تو را گرفت.

گفتم:

ببین گوشه آسمان ،

ماه را

چه تنھاست. . .


یکشنبه 89 اردیبهشت 26 , ساعت 11:41 عصر

 

 

ھر که  رفت

پاره ای از دل ما را با خود برد

اما او که با ماست

او که نرفته است

ار او بپرسید

که چه می کند با دل ما


یکشنبه 89 اردیبهشت 26 , ساعت 12:12 صبح

نمی دانم چرارفتی

 نمی دانم چرا شاید خطا کردم

 و تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی

 نمی دانم کجا، تاکی، برای چه،

 ولی رفتی

 و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید

 و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت

 و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد

 و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه بر می داشت

 تمام بالهایش غرق در اندوه غربت شد

 و بعد از رفتن تو آسمان چشم هایم خیس باران بود

 و بعد از رفتنت انگار کسی حس کرد من بی تو تمام هستی ام از دست خواهد رفت

 کسی حس کرد من بی تو هزاران بار در هر لحظه خواهم مرد

 و بعد از رفتنت دریا چه بغضی کرد

 کسی فهمید تو نام مرا از یاد خواهی برد

 و من با آنکه می دانم تو هرگز یاد من را با عبور خود نخواهی برد

 هنوز آشفته چشمان زیبای توام

 برگرد!

 

با تشکر از دوست خوبم مهسا برای ارسال شعر برگرد


<   <<   31   32   33   34   35   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ